میم شین



ام المصیبت اشک تو پایان نمی گیرد چرا؟

این زندگی با گریه ها سامن نمی گیرد چرا؟

با یاد اکبر گریه اکن، با یاد اصغر گریه کن

این دار فانی بر شما آسن نمی گیرد چرا؟

هنگام جوع و تشنگی، وقت اسارت، بچه ها

اصلاً رقیه دخترت یک نان نمی گیرد چرا؟

یاد خرابه عمه جان حتماً خرابت می کند

قلب و لب و سر، دست و پا ها جان نمی گیرد چرا؟

تو می روی سجاد تو می ماند و اشک مدام

درد برادرزاده ات درمان نمی گیرد چرا؟

اعتکاف - نوروز 98


شبیه تشنگانیم و به دنبال نم دریا
همه دنبال این دنیا و ما هم در پی زهرا

غم زهرا ولی بود و علی همدرد زهرایش
چرا مهدی نمی آیی؟ چرا ای یوسف زیبا

شبیه قرص ماهی و شبیه حضرت سقا
شنیدم که تو می آیی شب عباس و تاسوعا

دو دستم از ادب بر سرکه می آیی در این هیئت
تو می آیی و می سوزی و می خوانی برای ما

خدا رحمت کند آن کس که گریان عمویم شد
شنیدم که تو می گفتی عمویت عصر عاشورا

سر و دست و تن و چشمش به شکل خارپشتی شد
رسیده از مدینه تا کنار علقمه زهرا .


باران ترین ابر خدا
امشب چه بارنی شدی
آقا شب هشت عزا
شاید خراسانی شدی

شاید رضا کاری کند
امشب برای قلب تو
ذکر علی روی لبت
اکبر صدای قلب تو

لیلا پر از دلشوره شد
اکبر به میدان می رود
سقا فدایش می شود
گویی حسین جان می رود

کام علی اکبرت
شکل بیابان ها شده
با بغض و کینه از علی
اکبر قد صحرا شده


دل با معرفت یعنی بفهمی درد مولا را
بدانی علت غیبت چه صغری و چه کبری را

دل با معرفت یعنی سراپا وقف دین باشی
بسوزی پای این مکتب، بفهمی حرف زهرا را

شهید بی نشان باشی دو تکه استخوان باشی
به راه او دهی جان و سر و دست و تن و پا را

رسیده یک شهید اینجا، شب شش ماهه مولا
تو امشب روضه خوانی کن، بخوان تو روضه ما را

لب اصغر به هم خورد و دعای مادرش این بود
عمو می آورد حتماً تمام آب دریا را



با تغییرات

دل با معرفت یعنی بفهمی درد مولا را
بدانی علت غیبت چه صغری و چه کبری را

دل با معرفت یعنی سراپا وقف دین باشی
بسوزی پای این مکتب، بفهمی حرف زهرا را

برای او بجنگی و بکوشی و بسوزی و
به راه او دهی جان و سر و دست و تن و پا را

دلم امشب چه گریانه و هوای کربلا دارد
تو امشب روضه خوانی کن، بخوان تو روضه ما را

لب اصغر به هم خورد و دعای مادرش این بود
عمو می آورد حتماً تمام آب دریا را


نگاه نوکران حتماً به دستان کریمان است
نگاه ما شب قاسم، فقط سمت حسن جان است

دل نوکر به مولا خوش، دل مولا . نمی دانم
کسی که فکر مولا نیست وقت مرگ نالان است

دلیل اشک این شب ها، عزیز حضرت زهرا
بیا امشب در این هیئت که حالا وقت باران است

بیا که قاسمت امشب رجز مثل تو می خواند
بیا که قاسمت امشب شبیه رعد و طوفان است

عسل می بارد از لب های این شیرِ حسن زاده
به دورش دشمنش ترسیده و از ترس لرزان است


شب سوم شده آقا کجایی یوسف زهرا
کجایی ای بیابان گرد، کجایی حضرت تنها

دل من تنگ دیدارت، دل من خسته از هجرت
زمینم می زند دوری، زمینم می زند دنیا

غم هجرت مرا کشت و بیابان پرورم کرد و
پر پرواز من هم سوخت شبیه عصر عاشورا

پدر رفت و عمو رفت و رقیه یکه و تنها
عدو و اسب و گودال و رقیه خیره به تن ها

سرش یک معجر پاره، تنش یک دامن خونی
به دنبالش عدو بود و رقیه در دل صحرا

شبیه کوچه شد صحرا و قنفذ می رسد از راه
رقیه ناله زد فضه! شبیه حضرت زهرا


در این ماه صیام آقا، میان بزم یازهرا

فقط ذکر فرج گویم، کجایی دلبر دل ها

زبان روزه دارانت فقط ذکر فرج گوید

ببین پیر خراسانی شده تنهاترین تنها

به فرهنگ زمین خورده، به چی دل خوش کند اصلاً؟

دل دریایی رهبر چرا طوفان شده حالا

سلیمان زمانی و برایت روضه می خوانم

تو قاسم داری و اما امان از روز عاشورا

***

قد یک نوجوان اصلاً چرا هم قد سقا شد؟

سر قاسم به روی نی، میان خیمه دعوا شد


چدر تنهاست رهبر .



خواهری جای مادری بوسید

چه قدر بوسه در گلو داری

قحط آب است ولی کمی خونست

شکر حق که تو وضو داری

***

بعد اکبر چقدر بی تابی

بعد سقا چرا شکستی تو

دل زینب پر از تلاطم شد

گره معجرش که بستی تو

***

ذوالجناحت نمی رود چون که

دخترت گرفته ست راهش را

بوسه می زنی او را، صورتش

معجر و چادر سیاهش را

***

السلام علیک یا مظلوم

همچو ناجیه پر غم و محزون

گونه هایت به خاک غلتیده

مثل بسملی شدی در خون

***

ساعت حدود سه ته گودال

مادری می رسد سراسیمه

ساعت حدود سه ته گودال

می نشیند به روی این سینه

***

و شمر جالسٌ علی صدره

پیش چشمان مادرش زهرا

دست قاتل به لرزه افتاده

نامنظم بریده رگ ها را


مادر رسید و پیش چشمانش

ساعت حدود سه ته گودال

و شمر جالس علی صدره

ساعت حدود سه زبانم لال

***

دست قاتل به لرزش افتاده

خنجرت که نمی برد ملعون

السلام علیک یا عریان

السلام مرملُ در خون


اشک چشم من سرازیراست

گریه ام برای اصغر نیست

درد تیری که اصغرت دیده

به خدا از رباب بیشتر نیست

سنگ این مردمان پلید

می خورد به سر رباب از بام

دعا می کنم برای رباب

جان دهد قبل کوفه و شام

یاد دندان اصغرش افتاد

آن زمان که سفیدی اش را دید

تکه نانی نبود تیری خورد

حرمله خنده ی علی را چید

نکند که رباب گریه کند

شیر سینه دوباره جوشیده

با خودش زیر لب می گفت

حنجرش را چرا نبوسیده

 


عسل می بارد از لب ها، چه شیرین ست مردن ها

دعا می جوشد از خیمه، میان چادر زن ها

تنی تب کرده در خیمه، سری بی تن شده آن سو

و قاسم میل میدان دارد و  مولا تک و تن ها

خلاصه بی زره آمد شبیه حضرت حیدر

به بابای حسن رفته، چه شیرین ست رفتن ها

میان رفت و آمد ها کسی ورد زبانش من

و قاسم بر زمینش زد، امان از کبر دشمن ها

خود ازرق به میدان شد که من جنگ آورِ رزمم

ذبیح دست قاسم شد، اسیر آن همه فن ها

دم میدان علمدار و صدای آفرین قاسم

همه محو تماشایش، چه شیرین ست دیدن ها

به دورش حلقه زد دشمن شبیه کوچه شد میدان

چهل تا مرد و یک زهرا، به رویش راه بستن ها

قد قاسم چه سروی شد، به ساقی حرم رفته

عسل می بارد از لب ها چه شیرین است مردن ها

 


دم گودال چشممان افتاد

تکه سنگی به سر اصابت کرد

دست من را رها بکن عمه

به عمویم کسی جسارت کرد

قلب عمه پر از تلاطم شد

تیر دشمن دوباره آماده ست

دست من را رها بکن عمه

نذر کردم برای او یک دست

من به یاد مدینه افتادم

پدرم بود و مادرم زهرا

دست مردی چنان به زهرا خورد

پدرم مردو زنده شد آن جا

عمه من فکر رفتنم هستم

از عمو یک بغل طلب دام

دست من را رها بکن عمه

یا عمو یا عمو به لب دارم

دست من را بگیر ای آقا

سر و دستم فدای حنجر تو

دشمنانت چقدر بی رحمند

تکند بعد من به دخترت تو


گره نگشا تا از گره هایم

زندگی ام به تو گره خورده

من فدای آن دل پر مهر

دل من را همین دلت برده

زندگی من فدای شما

عون من فدای اصغر تو

جان به کف برایتان هستیم

این محمد فدای اکبر تو

فکر و ذکر محمدم هستی

اشک چشمش برات می ریزد

اذن میدان بده به این طفلان

عون من بی شما که می میرد

من سپرده ام به این طفلان

که حسینم چه مادر هست و

اذن میدان اگر ندادی تو

اسم زهار چه می هست و

درد من را کسی نمی داند

خواهرت بعد کربلا هردم

زیر لب به گوش خود می گفت

بچه ها را چرا کفن کردم

من حسینم کجا کفن دارد

من فدای آن تن عریان

اشک چشم من سرازیراست

من فدای آن لب عطشان

 


من که شک کرده ام به چشمانم
که چگونه تو را نمی بیند
دخترت به بوسه محتاج است
بوسه ای از لبت نمی چیند
ال س لا م عل یک یا م ظ ل وم
من زبانم به لکنت افتاده
گوشواره به روی گوشم نیست
زجر ملعون به دخترش داده
روی ناقه نشسته بودم که
 دشمنت رسید و هی هل داد
من کجا شکل پیرزن هستم
تازه دندان شیری ام افتاد
سر بازار دیدنی بودیم
جشن و هلهله ها به پا کردند
بین کوچه پس کوچه ها مردم
خارجی مرا صدا کردند
به کسی من نگفته ام جز تو
ماجرای سکینه را بابا
دلقکی میان بزم شراب .
عمه جان مرد و زنده شد آن جا


پر قدیسه عالم بین  شعله های آتش
گر گرفت از آن زبانه فامطه تمام آهش
بیت اول که بسوزد همه واژه ها بسوزند
قافیه آب شد از غم،غزلم فدای مادر
رنگ پر چرا پریده،رنگ در چرا چنین است
شاعری محو علی شد،مات قهرمان خیبر
قهرمان کشیده می شد،روی خاک کوچه ی تنگ
فاطمه به گریه پرسید فضه کو حضرت حیدر
بین کوچه ها دوید و خبر از علی نبود و
زیر گنبد کبود و مادری در پی شوهر
مادر نبی تو بودی،مادر علی تو هستی
در پی ولی که رفتی بر زمین ریخت گل و پر
بیت حق بیت علی بود،بین این بیت پر از خصم
قصه ی تیغ شروع شد،آن زمان که روی حنجر
خنجری برنده آمد،که علی خلیفه ماییم
حق به همراه علی بود،پی حق حضرت کوثر
تن کینه ها که لرزید در و دیوار تکان خورد
تیغ دشمن به زمین خورد شکل آن زمان که مادر.
پر قدیسه عالم بین شعله های آتش
گر گرفت از آن زبانه علی و کل سپاهش


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

گلی مینویسد nbvcx نیازمندیهای نیشابور جهان موازی fanfiction EXO ary33 فروشگاهی براي تو زالو درسبد